یادداشت هایی از کلاس درس

در کلاس تکنولوژی های ارتباطی دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی چه میگذرد؟؟؟

یادداشت هایی از کلاس درس

در کلاس تکنولوژی های ارتباطی دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی چه میگذرد؟؟؟

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

جلسه سوم

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ب.ظ


استاد دهکردی گفته بودند که برای کشاندن مخاطب به نوشته از  تکنیک narrative hook استفاده کنیم. narrative hook مثل یک قلاب که ماهی را میکشد فرد را به خواندن نوشته میکشاند. اما من هر چه فکر میکنم جمله ای کشاننده به ذهنم نمی رسد. پس اینگونه شروع می کنم.

 از آنجایی که بچه ها از جلسه قبل فهمیده بودند  که اگر دیر برسند جایی برای نشستن ندارند یک ربع قبل از شروع کلاس، نصف کلاس پر بود. 

استاد ابن جلسه هم در مورد الفبای مورس پرسید. همچنین یک روش که با استفاده از آن میتوان در یک سایت خاص کلمه خاصی را سرچ کرد را هم یاد داد. که البته یکی از روش های حک کردن هم هست. 

مثل اینکه استاد شب قبل نخوابیده بود و کمی بی حوصله بود. بچه ها هم که از زمزمه کردن و شلوغ کردن خسته نمی شوند. علاوه بر این به قول استاد کلاس کنج زیاد دارد و بچه ها چون چهره شان در این کنج ها دیده نمیشود از این فضا ها استفاده می کردند و تا دلشان میخواست شلوغ می کردند. استاد بعد از کلی تذکر دادن ناگهان عصبانی شد و تهدید به ترک کردن کلاس کرد که کلاس بعد از آن کمی، فقط کمی ساکت شد. 

بعد از این استاد دو مورد استفاده از google translate را یاد داد. برخلاف تصور ما که فکر میکنیم این سرویس فقط به درد ترجمه دست و پاشکسته( البته در مورد ترجمه فارسی) میخورد امکانات فوق العاده ای دارد. 

بعد از آن باز رفتیم سراغ تایپ ده انگشتی و دانه دانه از بچه ها خواسته شد دستانشان را بالا بیاورند و روی هوا کلمه تایپ کنند. 



آدرس توییتر

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

جلسه دوم

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ب.ظ

جلسه دوم کلاس برای من جلسه اول بود. بیست و پنج دقیقه دیر رسیدم.انتظار داشتم استاد طبق معمول بگوید خانم محلاتی دیگر داشتیم می رفتیم. اما استاد بی اعصاب تر از اینها به نظر می آمد و کلاس تا خرخره پر بود. وقتی وارد کلاس شدم استاد داشت اندر مضرات دیرآمدن می گفت که اگر دیر آمدید جا برایتان پیدا نمی شود. ایستاده بودم و دنبال جای خالی می گشتم که چند نفر از دوستان گرام که خودشان هم به سختی ته کلاس روی چیلر نشسته بودند به من جا دادند. از همین جا از لطف بزرگشان متشکرم.

من هر وقت دیر به کلاس میرسم نصف ساعت کلاس را حواس پرتم و کلی طول می کشد که رشته موضوع بحث کلاس در دستم بیاید.

خب اما در مورد درس قرار شد که وبلاگ بسازیم یعنی از جلسه قبل قرار شده بود. باید حساب کاربری توییتر، اسکایپ، لینکداین و الا آخر را می ساختیم. الفبای مورس که استاد در این جلسه در موردش صحبت کرد برایم جالب بود و تا به حال چیزی در موردش نشنیده بودم. آخرهای کلاس موقع حضور غیاب بود که استاد به من گفت دستت را بالا بیار. من هم که اصالا نمی دانستم اوضاع از چه قرار است یک دستم را بالا آوردم. گفت دو تا را بالا بیار. دو تا دستم را بالا آوردم. گفت بنویس ممسک... من مانده بودم چه کنم. باز هم از بچه ها متشکرم که گفتند استاد این اصلا نبود وقتی تایپ ده انگشتی را درس می دادید. من تازه فهمیدم که منظور استاد چیه؟